اخلاقیات خلیفه غاصب
کتاب: تاریخ خلفاء، ص 61
نویسنده: رسول جعفریان
عمر از طایفه بنی عدی بود. طایفه مزبور یکی از تیرههای کم جمعیت وضعیف قریش بوده است. مادرش حنتمه دختر هاشم بن مغیره از تیره بنی مخزوم بود. این تیره نیز از طایفه قریش و در جاهلیت از همپیمانان بنی امیه به شمار میرفت. (1) عمر بر خلاف ابو بکر، از کسانی بود که سالها پس از بعثت رسول خدا (ص) به آن حضرت ایمان آورد. بسیاری از مصادر، اسلام او را در سال ششم بعثت میدانند. این در حالی است که مسعودی، اسلام او را چهار سال قبل از هجرت، یعنی سال نهم بعثت میداند. (2) عمر در دوران مدینه، در حوادث و جنگها حضور داشت گر چه تاریخ خاطره ویژهای از وی به یادگار ندارد. زمانی که دختر او حفصه به عقد رسول خدا (ص) در آمد، رفت و شد وی با رسول خدا (ص) بیشتر شد. در این زمینه، وی با ابو بکر موقعیت مشابهی داشت. گذشت که عمر و ابو بکر از کسانی بودند که رسول خدا (ص) میان آنان پیوند برادری بست. (3) آنها در تمام دوران حیات رسول خدا (ص) قرین یکدیگر بودند. آن دو که در جریان تحولات سقیفه همه جا مواضع یکسانی داشته و درستبه دلیل اصرار عمر در پایدار ساختن خلافت ابو بکر بود که امام علی (ع) او را متهم کرد که به خاطر آینده خود تلاش میکند. (4) این امر برای دیگران نیز قابل درک بود.
زمانی که ابو بکر عهد خلافت عمر را به دست او سپرد تا بر مردم بخواند، شخصی در راه از او پرسید: در این نامه چیست؟عمر گفت: نمیدانم، اما من اولین کسی هستم که از آن اطاعت میکنم!آن شخص گفت: اما من میدانم که در آن چیست، امرته عام اول و امرک العام، سال نخست، تو او را به خلافت گماردی و اکنون او تو را به خلافت
میگمارد. (5) این حکایت نشان آن است که مردم از پیوند سیاسی این دو نفر آگاه بودهاند. به نظر میرسد موفقیت این دو نسبتبه یکدیگر و جایگاه برتر عمر در طول خلافت دو سال و سه ماه ابو بکر، برای همه این امر را قابل قبول ساخته بود که این دو نفر، در واقع، یک نفر هستند، بدین معنی که بطور طبیعی، خلافت عمر ادامه خلافت ابو بکر بوده و حکومت آنها یک «خلافت» واحد به شمار میآید. قیس بن ابی حازم میگوید: عمر را در مسجد دیدم که چوب نخلی در دست داشت و مردم را مینشاند، در همان حال غلام ابو بکر که نامش شدید بود آمد و نوشتهای از ابو بکر را بر مردم خواند، پس از آن بود که عمر را بر منبر دیدم. (6) این سخن درستی است که، اگر عمر نبود ابو بکر به خلافت نمیرسید. (7) زمانی که ابو بکر قصد آن داشت تا خالد بن سعید را به فرماندهی سپاهی بگمارد، عمر موفق شد او را از تصمیمش منصرف کند، زیرا خالد تنها سه ماه پس از سقیفه با ابو بکر بیعت کرد. (8) ابو بکر میگفت که بیش از همه عمر را دوست دارد. (9) عمر خطاب به ابن عباس گفت: در واقع، اگر عقیده ابو بکر به من نبود، شاید برای شما نیز سهمی میگذاشت، در آن صورت نیز قوم شما (قریش) ، چشم دیدن شما را نداشت. (10)
همین باور ابو بکر بود که او را وا داشت تا ضمن «عهدی» عمر را به جانشینی خود «منصوب» کند. او در ضمن صحبتخود گفت: چون از به وجود آمدن فتنه میترسیده، عمر را به جانشینی خود گماشته است. (11) پیش از آنکه ابو بکر وی را بر این کار بگمارد، درباره این کار خود، از عبد الرحمن بن عوف مشورت خواست، او با تمجید از وی، عمر را فردی عصبانی خواند. ابو بکر گفت: او در مقایسه با رقیق القلب بودن من چنین مینماید، اگر سرکار بیاید آرام خواهد بود. طرف دوم مشورت ابو بکر، عثمان بود، عثمان درباره عمر گفت: باطن او بهتر از ظاهر اوست. (12) این تمامی مشورت ابو بکر برای نصب عمر است که تواریخ از آن یاد کردهاند، آن هم تنها با عثمان و عبد الرحمن بن عوف چهرههای اشرافی قریش.
عثمان که در تمام دوره بیماری ابو بکر ملازم او بود، از طرف وی مکلف به نوشتن عهدنامه جانشینی عمر شد. با نوشتن آغاز عهد، ابو بکر به حالت اغماء رفت و عثمان که تکلیف خود را میدانست تا به آخر عهد را نوشته و نام عمر را در آن درج کرد. ابو بکر پس از به هوش آمدن از وی خواست تا آنچه را نوشته بخواند و او چنین کرد و ابو بکر نوشته او را تایید نمود. (13) بدنبال این امر طلحه بر ابو بکر وارد شده و گفت: تو شاهد بودی که عمر در کنار تو و با بودن تو چگونه برخورد میکند، در آن صورت وقتی بدون تو باشد معلوم نیست چه خواهد کرد. ابو بکر از اعتراض وی بر آشفت. (14) در نقلی دیگر آمده که مردم ابو بکر را به دلیل آن که شخصی بد خلق را بر آنان مسلط کرده به وی اعتراض کردند. (15) به روایت ابن عبد البر، ابو بکر از معیقب الروسی پرسید نظر مردم درباره تعیین عمر توسط او چیست؟او گفت: برخی راضی و کسانی ناراضیاند. ابو بکر گفت: آیا راضیها بیشترند یا افراد ناراضی؟او گفت: ناراضیها بیشترند. ابو بکر پاسخ داد: چهره حق ابتدا کریه است اما عاقبتبا آن است. (16) عمر خود در اولین خطبهاش گفت: آگاه است که مردم از روی کار آمدن او کراهت دارند. (17) به روایت ابن قتیبه، مسلمانان شام با شنیدن خبر مرگ ابو بکر، از روی کار آمدن احتمالی عمر اظهار نگرانی کرده و گفتند: اگر عمر بر سر کار آید «صاحب» ما نیست و ما او را از خلافتخلع خواهیم کرد. (18) به نظر میرسد، ابو بکر هیچ گونه مشورت جدی در انتخاب عمر نکرده است. (19) ابو بکر خود بر این باور بود که بسیاری از مهاجران در اندیشه خلافت هستند. او خطاب به عبد الرحمن بن عوف میگفت: از همان آغاز خلافتش بسیاری از مهاجرین طمع خلافت داشتهاند. (20) وی دم مرگ، عمر را از مهاجرین و طمع آنان برای خلافت پرهیز داد. (21)
با تعیین عمر توسط ابو بکر، اصل «استخلاف» به صورت یک اصل مشروع در فقه سیاسی سنی در آمده، در حالی که به تصریح منابع سنی، چنین اقدامی، هیچ گونه پیشینهای در سیره رسول خدا (ص) نداشته است. حکومت استخلافی در یکی از دو رکن حکومت موروثی با آن مشترک است. در حکومت موروثی، رکن اول استخلاف و رکن دوم جهات ارثی و خانوادگی است. رکن اول آن در سیره خلیفه نخست صورت شرعی بخود گرفت و همانگونه که محمد رشید رضا یادآور شده این امر زمینه را برای موروثی شدن خلافت در دوره امویان فراهم کرد. (22)
پس از نوشتن عهد خلافت عمر توسط ابو بکر، عملا عمر به خلافت منصوب شده بود. در این صورت، بیعت مردم، نمیتوانست عامل خلیفه شدن عمر باشد. نهایت، اعلام موافقت مردم بود که نبایست آنرا بدین معنا بدانیم که اگر موافقت نمیکردند او خلیفه نمیشد، بلکه همانگونه که گذشت، این، نوعی رضایت و اظهار وفاداری در فرمانبرداری از خلیفه بود. شگفت آنکه عمر خود بر این باور بود که انتخاب ابو بکر «فلتة» و ناگهانی بوده و معتقد بود که حکومتباید با مشورت مؤمنین باشد، اما اکنون تنها با یک عهدنامه بر سر کار آمد و در حالی که از انتخاب ابو بکر ناخواسته، انتقاد میکرد، درباره نحوه روی کار آمدن خود سخنی نگفت.
اخلاقیات خلیفه
شخصیت روحی خلیفه که در کار فکری و سیاسی و اجرایی او نیز تاثیر شدیدی داشت، و از نظر فکری افراطی بود. (24) او مدیریت را عبارت از نوعی سختیگیری میدید و میکوشید تا با این سختگیری، اعراب بدوی را تحت کنترل در آورد. تبلور این امر، در افکار و رفتار او، در همان حیات رسول خدا (ص) آشکار بود. بیاد داریم که او در بدر اصرار داشت تا رسول خدا (ص) تمامی اسرای بدر را به قتل برساند. شدت و حدت او، در برخورد با سهیل بن عمرو، در جریان صلح حدیبیه، در منابع تاریخی گزارش شده است. او حتی نسبتبه صلح حدیبیه موضع تندی داشت (ما در این باره، در جلد نخست (سیره رسول خدا (ص) توضیحاتی آوردهایم عمر در همان روز نخستخلافت گفت: خدایا من تندخو هستم، مرا نرم گردان! (25) او دریافت که بدون شلاق نمیتواند با این مردم بسر برد، لذا گفتهاند: او نخستین کسی بود که شلاق «دره» در دست گرفت. (26) درباره چوبدستی او گفته شده است که، ترسناکتر از شمشیر حجاج بوده است. (27) گذشت که طلحه به دلیل خلق تند عمر به ابو بکر اعتراض کرد که چرا وی را بر آنان میگمارد. (28)
به نقل ابن شبه نیز شخصی به عمر گفت: مردم از تو خشمگیناند، مردم از تو خشمگیناند، مردم از تو متنفرند، عمر پرسید برای چه؟آن مرد گفت: از زبان و عصای تو! (29) یک بار غلام زبیر بعد از نماز عصر به نماز ایستاد، در همان آن متوجه شد که عمر با دره خود به طرف او میآید. بلا فاصله از آنجا فرار کرد. عمر در پی او رفت تا او را یافت. غلام گفت: دیگر چنین نخواهم کرد! (30)
زمانی که عمر همسر یزید بن ابی سفیان را بعد از درگذشتشویش خواستگاری کرد، او نپذیرفت، دلیل او این بود که عمر وقت ورود و خروجش از خانه عبوس و گرفته است. (31) حتی عایشه نیز که مناسبات نزدیکی با خلیفه داشت، به دلیل همین اخلاق خلیفه، حاضر نشد خواهر خود را به عقد او در آورد. (32) به گزارش عبد الرزاق صنعانی، ابراهیم نخعی میگوید: عمر در صفوف زنان میگشت، ناگهان بوی عطری از آنان به مشامش رسید، در آن حال گفت: اگر میدانستم این بو از کیستبا او چه و چه میکردم، زنان باید برای شوهرانشان خود را معطر کنند. ابراهیم میافزاید: زنی که در آنجا خود را معطر کرده بود از ترس بول کرد. (33) چنان که زنی دیگر با دیدن او سقط کرد. (34) معمولا کسی که قصد سؤالی از عمر داشت، جرات این کار را نمییافت، بلکه از طریق عثمان یا شخص دیگری سؤال خود را مطرح میکرد. (35)
این اخلاق سبب شده بود تا او در انتخاب فرمانداران خود نیز معیار خشونت را معیاری اساسی تلقی کند. (36) در برخورد با افراد خاطی از هر طایفهای بودند گذشت نمیداشت و اسلام را تنها از زاویه سختگیری میشناخت، همین رفتار او سبب شد تا جبلة بن ایهم از شاهان شام که مرتکب خطایی شده بود از مکه به شام بگریزد و از اسلام روی برتابد. (37) فرمانداران و فرزندان خلیفه نیز از این سختگیری در امان نماندند. زمانی که یکی از فرزندان او لباس زیبایی پوشیده بود، از خلیفه کتک مفصلی خورد تا اندازهای که فرزند او به گریه افتاد. وقتی حفصه به او اعتراض کرد عمر گفت: او خود را گرفته بود، من او را زدم تا تحقیرش کرده باشم. (38) او فرزند دیگرش را که مشروب خواری کرده بود، آن اندازه زد که وی در گذشت. (39) گویا عمرو بن عاص او را به همین دلیل در مصر حد زده بود، اما وقتی به مدینه آمد پدرش نیز او را زد و همین سبب مرگ او شد. زمانی که فرزند خلیفه در بستر مرگ افتاده بود به پدرش گفت: تو مرا کشتی!عمر گفت: اگر خدا را ملاقات کردی به او بگو، که ما حد را جاری میکنیم! (40) شدت این برخوردها اعتراض مردم را برانگیخت، آنان از عبد الرحمان بن عوف خواستند تا در این باره با عمر سخن گفته و به او بگوید که دختران در خانه نیز از او هراس دارند. عمر در برابر این اعتراض گفت: مردم جز با این روش اصلاح پذیر نیستند، در غیر این صورت لباس مرا نیز از تنم بیرون خواهند آورد. (41) او خودش تایید میکرد که مردم از تندی او ترسیده و وحشت کردهاند. (42) در اصل همین برخوردها میتوانسته مانعی بر سر راه اعتراضات مردم به عملکرد او باشد. (43) پیش از آن، زمانی که رسول خدا (ص) فرمود تا مردها همسرانشان را نزنند، عمر از آن حضرت خواست تا اجازه دهد تا مردان همسران خود را بزنند اما آن حضرت نپذیرفت. (44)
اشاره کردیم که برداشت دینی او نیز متاثر از این روحیه بوده و از او شخصیتی افراطی ساخته بود. اصرار در زدن فرزندش برای خوردن شراب تا سرحد مرگ همین امر را نشان میدهد. او درباره زنان نیز سختگیر بود و اجازه حضور در نماز صبح و عشا را به آنان نمیداد. قطع سهم مؤلفة قلوبهم نیز از همین منش او سرچشمه میگرفت. حتی در میان احکام اسلام نیز علی رغم آن که شجاعت نظامی محسوسی نداشتبه جهاد بیش از همه چیز اهمیت میداد. (45) به همین دلیل بود که جمله حی علی خیر العمل از اذان حذف شد به این بهانه که مردم ممکن استبا بودن آن به جهاد نروند. البته فضیلتی دیگر برای نماز انتخاب شد که در اذان صبح گفته میشد و میشود و آن این که نماز بهتر از خواب است!این در حالی است که امام سجاد و عبد الله بن عمر حی علی خیر العمل را جزو اذان میدانستند (46) کما این که ابو حنیفه معتقد بود که جمله الصلاة خیر من النوم باید بعد از پایان اذان گفته شود چون جزو اذان نیست. (47)
به هر روی عمر در برخورد با مردم، تند برخورد میکرد، این علی رغم آن بود که میکوشید تا در دایره خلافت و نه سلطنت عمل کند. مناسب است قسمتی از سخنرانی عتبة بن غزوان را که تنها شش ماه در عهد عمر حاکم بصره و در واقع فرمانده نیروهای بصری بود نقل کنیم. او با اشاره به مشکلات اقتصادی زمان رسول خدا (ص) و فقر صحابه در قیاس با وضعیت زمان عمر که هر کدام از صحابه، امیری از امرای شهرها شدهاند گفت: هیچ نبوتی نیست جز آنکه «ملک» آن را نسخ میکند. من از آن زمان به خدا پناه میبرم که نبوت در آن، به «ملک» تبدیل شود و به خدا پناه میبرم که برای خود فردی بزرگ و در درون مردم، حقیر به نظر آیم، شما بزودی امیران پس از ما را تجربه خواهید کرد و آنها را خواهید شناخت و نسبتبه آنان موضع انکار خواهید داشت. (48) در واقع این تصور عمومی بوده و بسیاری، از تبدیل شدن «خلافت» به «ملوکیت» داشتند. عمر خود میگفت: نمیداند خلیفه استیا ملک. کعب الاحبار به او اطمینان میداد که خلیفه است و او، نام وی را در کتابهای آسمانی گذشته یافته است! (49) گویا ابو بکر نیز تصور ملک از خود داشته است. (50) با وجود این روش برخورد، بودند کسانی که جرات انتقاد از او را داشتند.
وقتی بلال اذان میگفت و عمر به او اعتراض کرد که وقت نشده، بلال به او پاسخ داد: زمانی که تو از الاغ قوم خودت گمراهتر بودی من وقت را میشناختم. (51) عمر خود میگفت: اگر کسی در من کجی دید آن را راست کند. یک نفر اعرابی گفت: اگر در تو کجی پدیدار شود با شمشیر راستش میکنیم، عمر شکر کرد که در امت کسی هست که با شمشیر او را راست میکند. (52) با وجود این، عایشه فرزند عثمان بر این اعتقاد بود که تندی عمر دیگران را از انتقاد از او باز داشته است (53) در برابر پدرش بود که گفته میشد، سستیاش در برابر دشمنانش، سبب بالاگرفتن انتقادات از او شده بود. ) عمر خود معتقد بود که راه اصلاح امت محمد (ص) آن است که با قدرت اما بدون زور، نرم اما بدون سستی، بخشش اما بدون اسراف و امساک اما بدون بخل، عمل شود. (54) باید پذیرفت که برخورد با جامعه بدوی کار آسانی نبوده است.
خلق سختگیرانه عمر، از نظر اقتصادی نیز نمود خاص خود را داشت. او زندگی ساده را برای خود و کارگزاران و خانواده خود میپسندید، در این باره الگوی زندگی رسول خدا (ص) هنوز در میان مردم جاری بود گر چه به مرور کسانی از حاکمان، راه و رسم دیگری را پیشه کرده بودند. عمر علاوه بر آن که به هر روی تحت تاثیر آن الگو قرار داشتشخصا نیز برداشت زهدگرایانه افراطی از دین داشت. نشانه آن برداشت وی از آیه «اذهبتم طیباتکم فی الحیاة الدنیا» است که آن را درباره مسلمانان روا میشمرد. البته در این باره مورد اعتراض قرار گرفت و زمانی که معلوم شد آیه مزبور درباره کفار است آن را قبول کرد. (55) زندگی زهد گونه او به این معنا نبود که او در دوره خلافت ثروتی نداشتبلکه در مصادر آمده است که عمر از ثروتمندان قریش بود. (56) کسی از نافع پرسید: آیا عمر بدهکار بود؟نافع گفت: چگونه عمر بدهی داشت در حالی که تنها یکی از ورثه او میراثش را به یک صد هزار (درهم یا دینار؟) فروخت. (57) او مهریه زنش را نیز چهل هزار درهم قرار داد. (58) زمانی نیز دهها هزار درهم از اصل مالش به دامادش بخشید. (59) زاهدتر از عمر سلمان بود که عمر را از تجملگرایی نهی میکرد. (60)
خلیفه بیش از ده سال خلافت کرده و در سال 23 هجری کشته شد.
منابع مطالب فوق(شخصیت خلیفه غاصب)
1. از نظر شغلی چنانچه عمرو بن عاص نقل کرده و نیز از نظر موقعیت اجتماعی در جاهلیتبهرهای نداشته است. (عقد الفرید، ج 1، ص 48، الثقات، از ابنابیحیان، ج 1، ص 74) .
2. مروج الذهب، ج 2، ص 321
3. تاریخ جرجان، سهمی، ص 96
4. انساب الاشراف، ج 1، ص 587، شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 11، انس بن مالک میگوید: دیدم[روز سقیفه]که عمر به زور ابو بکر را روانه منبر کرد، نک: المصنف، عبد الرزاق، ج 5، ص 438
5. شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 174. یکبار که ابو بکر زمینی به کسی واگذار کرده و سندی برای وی نوشته بود، عمر آن را گرفته و از بین برد، حیاة الصحابة، ج 2، ص 47. جالب این که آنان را «عمرین» یعنی دو عمر میخوانند.
6. السنه، ابو بکر خلال، ص 277.
7. الامامة و السیاسه، ج 1، ص 38، ابن ابی الحدید مینویسد: هو (عمر) الذی شید بیعة ابی بکر، و رقم المخالفین فیها و کسر سیف زبیر. . و دفع صدر مقداد. . و لو لاه لم یثبت لابی بکر امره و لا قامت له قائمه. شرح نهج البلاغة، ج 1، ص 174
8. المصنف، عبد الرزاق، ج 5، ص 254
9. غریب الحدیث، ج 2، ص 222، نثر الدار، ج 2، ص 17، الفائق فی غریب الحدیث، ج 3، ص 333، ادب المفرد، بخاری، ص 29.
10. نثر الدر، ج 2، ص 28.
11. طبقات الکبری، ج 3، ص 200
12. تاریخ الطبری، ج 3، ص 428، طبقات الکبری، ج 3، ص 199
13. تاریخ الطبری، ج 3، ص 429، شرح نهج البلاغة، ج 1، صص 163- 165، نثر الدار، ج 2، صص 15، 23، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 425، حیاة الصحابه، ج 2، ص 26، طبقات الکبری، ج 3، ص 200
14. تاریخ الطبری، ج 3، ص 433. عایشه نیز از اعتراض «فلان و فلان» یاد میکند: طبقات الکبری، ج 3، ص 274. به ابو بکر گفتند: آن زمان که «سلطنت» نداشتبا ما برخورد تند داشت وای اگر سلطنتیابد: المصنف، عبد الرزاق، ج 5، ص 449. دیگران نیز از «زبان و عصای» او شکایت داشتند، الامامة و السیاسة، ج 1، ص 38. علی (ع) نیز از معترضان به ابو بکر بوده است: طبقات، ج 3، ص 274، حیاة الصحابه، ج 2، ص 26
15. السنه، ابو بکر خلال، ص 275
16. بهجة المجالس، ج 1، ص 579 و درباره اعتراضات دیگر نک: معرفة الصحابة، ج 1، ص 183، الفتوح، ج 1، ص 152، الفائق فی غریب الحدیث، ج 1، صص 100- 99
17. نثر الدر، ج 2، ص 61. او در همین خطبه از خدا خواست تا او را «نرم خو» کند، طبقات الکبری، ج 3، ص 274.
18. الامامة و السیاسة، ج 1، ص 38
19. دکتر خیر الدین سوی مینویسد: ابو بکر قبل از انتخاب عمر با صحابه مشورت کرد (تطور الفکر السیاسی، ص 40) . چنین اظهار نظری با واقعیات تاریخی تطبیق نکرده و جز مشورت با ابن عوف و عثمان چیزی نمیشناسیم. البته از مخالفتها آگاهیهای بیشتری داریم. دکتر فاروق نبهان هم ادعا کرده است که کار ابو بکر با مشورت مؤمنین بوده است (نظام الحکم فی الاسلام، ص 93)
20. نثر الدر ج 2 ص 16.
21. همان، ج 2، ص 22.
22. الخلافة و الامامة العظمی. به نقل از: اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ص 150، پیش از رشید رضا، مروان بن حکم نیز برای موروثی شدن خلافت، به عمل ابو بکر استناد کرده است
23. ابن ابی الحدید مینویسد: و کان فی اخلاق عمر و الفاظه جفاء و عنجهیة ظاهرة. شرح نهج البلاغة، ج 1، ص 183
24. از نظر ظاهری خلیفه از قدی بلند، و چهرهای گندمگون برخوردار بود، چنانکه موهای جلو سر او نیز ریخته بود «اصلع» . به نوشته محمد بن حبیب چشمان وی احول بوده است. المحبر، ص 303، المنمق ص 405.
25. طبقات الکبری، ج 3، ص 274، السنه، ابو بکر خلال، ص 318 «اللهم انی غلیظ فلینی»
26. تاریخ الطبری، ج 4، ص 209، تاریخ الخلفاء، ص 137، حیاة الحیوان، ج 1 ص 346، طبقات الکبری، ج 3، ص 282، اولین کسی که از این دره کتک خوردام فروه خواهر ابوبکر بود، آن هم زمانی که پس از درگذشت ابو بکر برای او گریه میکرد و عمر گریه کرده برای مرده را نادرست میدانست. نک: شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 181
27. ربیع الابرار، ج 3، ص 188، حیاة الحیوان، ج 1، ص 51، شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 188، التراتیب الادرایه، ج 2، ص 376، و نک: طبقات الکبری، ج 3، ص 281
28. شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج 6، ص 343، ج 1، ص 164، حیاة الصحابه، ج 2، صص 130، 128
29. تاریخ المدینة المنوره، ج 2، ص 858
30. المعرفة و التاریخ، ج 1، صص 364- 365
31. نثر الدر، ج 4، ص 61 «یدخل عابسا و یخرج عابسا»
32. الاغانی، ج 16، ص 93، الاستیعاب، ج 4، ص 273
33. المصنف، عبد الرزاق، ج 4، صص 344- 343
34. جامع بیان العلم، ج 2، ص 103، شرح نهج البلاغة، ج 1، ص 174
35. الفخری، ص 106 (ترجمه فارسی)
36. العقد الفرید، ج 1، ص 15
37. نک، طبقات الکبری، ج 1، ص 265، الفتوح، ج 2، صص 302- 304، شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 183، درباره او داستان متفاوتی نقل شده که آن نیز به نحوی مربوط به برخورد عمر و و ندامت او درباره روش برخورد با اوست. نک، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 147
38. المصنف، ج 1، ص 416
39. حیاة الحیوان، ج 1، ص 49، نسب قریش، مصعب زبیری، ص 356
40. تاریخ المدینة المنوره، ج 2، ص 841
41. نثر الدر، ج 2، ص 35، عیون الاخبار، ج 1، ص 12
42. حیاة الحیوان، ج 1، ص 49
43. نک: نثر الدر، ج 4، صص 35- 34
44. طبقات الکبری، ج 8، ص 205
45. الاغانی، ج 6، ص 279
46. هویة التشیع، ص 47 از: سنن بیهقی، ابن ابی شیبه، احکام الاحکام محب طبری شافعی و ابن حزم
47. همان، ص 46 از: تیسیر الاصول
48. طبقات الکبری، ج 7، صص 7- 6
49. حیاة الصحابه ج 2 ص 36، التراتیب الاداریة ج 1 ص 13، تاریخ الطبری ج 4 ص 211، طبقات الکبری ج 3 ص 306
50. حیاة الصحابه ج 3 صص 476- 475
51. مختصر تاریخ دمشق، ج 5 ص 267
52. تفسیر المنار ج 11 ص 266
53. نثر الدر ج 4 ص 34
54. تاریخ المدینة المنورة ج 2 ص 879، و نک: طبقات الکبری ج 3 صص 345- 344
55. شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 182
56. کشف الاستار، ج 2، ص 303، حیاة الصحابه، ج 1، ص 347 (عمر من اکثر قریش مالا)
57. تاریخ المدینة المنوره، ج 2، ص 935، جامع بیان العلم، ج 2، ص 17
58. طبقات الکبری، ج 8، ص 464، التراتیب الاداریة، ج 2، ص 405، البحر الزخار، ج 3، ص 101، انساب الاشراف، ج 2، ص 190، المصنف، ابن ابی شیبه، ج 4، ص 190
59. تاریخ الخلفاء، ص 120، کنز العمال، ج 2، ص 317، حیاة الصحابة، ج 2، ص 356
60. تاریخ مختصر دمشق، ج 10، ص 46
یک داستان شنید نی
درزمان حضرت داوود(علیه السلام) زن بدکاره ای بود که مردخبیثی هم به نزد وی می آمد
روزی این زن بدکاره اورانصیحت کردوگفت هرباری که تو می آیی نزدمن یقین بدان که کسی هم پیش خانواده ات رفته!واز آن مرد شکایت کرد دراین هنگام خدای متعال به حضرت داوود(علیه السلام) وحی فرمودکه به اوبگو:باهردستی که داده ای پس می گیری!!
آن مرد به سرعت بلند شد وآمد به طرف خانواده اش وغریبه ای راباهمسرخویش یافت. باناراحتی به نزد نبی خدا حضرت داوود(علیه السلام)آمد
هرکه باشد نظرش درپی ناموس کسان پی ناموس وی افتد نظربوالهوسان
امام جعفرصادق(علیه السلام)از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)نقل می کندکه فرمود:بافلان طایفه ازدواج کنیدکه آنها عفت وپاکدامنی بخرج داده اند وزنانشان هم عفیفند وبافلان طایفه ازدواج نکنیدکه آنهاچون
خودشان ناپاکند زنانشان هم ناپاک استوفرمود:درتورات نوشته شده که خدای متعال فرمود:من قاتل وکشنده قاتلان هستم وفقیرکننده زناکارانم. ای مردم زنانکنیدکه زنهایتان زناخواهند داد وباهردست که بگیرید باهمان دست پس خواهید داد
امام باقر(علیه السلام):خدای متعال به حضرت موسی (علیه السلام) وحی کرد:کسیکه زناکند به اوزناخواهدشد ولو درنسل های بعدش(یعنی اگرباعیل ودخترش زنانکردندبانوه ونتیجه اش خواهدشد)
امام صادق (علیه السلام): آیانمی ترسندآن کسانی که به پشت زنها نگاه می کنند دیگران هم به پشت زنانشان نگاه کنند
وفرمود:نیکی به پدرانتان کنیدتافرزندانتان به شما نیکی کنند وعفت به زنان مردم داشته باشید تا اینکه زنانتان عفیف بمانند
آثارشوم عمل نامشروع زنا
( ازدیدگاه روایات وروانشناسی):بنیان خانواده سست می شود
گم شدن اصل ونسب خانوادگی
بی معنابودن ولذت نبردن اززندگی اشتراکی وزناشوئی
بی پروایی وبی حیائی ازهرعمل زشتی
بی غیرتی نسبت به ناموس خود
سقط جنین برای حیثیت ومرتکب گناه دومی(آدم کشی
)احساس گناه وعذاب وجدان همیشگی
عدم ازدواج درنتیجه:انقراض نسل
رزق وروزی را ازبین می برد
زیبائی اورا ازبین می برد
نورانیت چهره را ازبین می برد
عمرراکوتاه می کند
غضب وخشم خدارادرپی دارد
تنگدستی وفقرمی آورد
آبروی اورا می برد
روز قیامت حساب اوراسخت می گیرند
ناموس اودر خطر تجاوزقرارمی گیرد
برای همیشه درجهنم جای دارد
مگرتوبه کننده واقعیهیچ کس درقیامت نمی ماندمگر زناکاررالعن کند
شدیدترین عذاب برای زناکاراست
مگراینکه واقعا توبه کندزناکارلحظه گناه روح ایمان ازاوخارج می شود
قبراو پر ازآتش واهل قبرستان ازبوی گندش معذبند
طبق روایات زیادی:متولداززنا ولایت ومحبت اهل البیت(علیهم السلام)را قبول نمی کندومنافق می شود
مجازات زنا کاردراقوام گذشته
هندوها زنان زناکارراجلو سگهای گرسنه می انداختند ومردان زناکار رامی سوزاندند
مصریها زن زناکاررا می کشتند
یونانیها بینی زن زناکار راقطع می کردند ومرد زناکار راصد تازیانه می زدند هم
آشوریهامرد زناکار راغرق می کردند
بحرانیها زن زناکاررا سنگسار می کردند
بنابر این حدود شرعی زیر بنای عقلائی دارد وعقلای عالم نیزعامل این فعل قبیح رامتجاوزبه حقوق دیگری وسزاوارمجازات میدانستندواماحدودآن دراسلام عزیز
صدضربه شلاق برای مرد وزن زناکاراگرمحصن نباشد بامحارم نباشد تجاوزهم نکرده باشد(به زورنباشد
)واگر محصنه بود(مردزن داریازن مرددار)حکمش سنگسارواگرنعوذبالله بامحرم هایش بود حکمش قتل است
یک مساله شرعی؟
!دربعضی جاها متاسفانه دیده میشودزنی به حیله مردی ازشوهرخود جدا می شودبدون اینکه ازشوهرخود طلاق بگیرد باآن شخص دومی ازدواج می کند این عمل چه حکمی داردآیااین عمل جایزاست؟
جواب: تازمانی که مرد ویااینکه حاکم شرع اجازه طلاق ندهد وشرعا صیغه طلاق جاری نشده آن زن هنوز زن شرعی آن شوهراست وازدواج وهرعمل زناشوئی باشخص دوم حرام است وبایدازهم جداشوند(نظراتفاقی مراجع تقلید
)-----------------------------------------------------------------
داستانی شنیدنی
جوانی راخدمت امیرالموءمنین علی(علیه السلام)آوردندوگفتنداین جوان مولای خودش راکشته وشهودی نیز شهادت دادند.حضرت روبه جوان گفت: ای غلام چه می گوئی؟عرض کرد:آری من مولایم راکشته ام حضرت پرسید: چراکشتی؟ غلام گفت: به این دلیل که اومرامجبوربه لواط کردومن اوراازخودم دفع می کردم ولی قصدکشتن وی رانداشتم عاقبت برمن لواط کردومن ازبغض وکینه اوراکشتم.حضرت فرمود:آیاشهودی به این مطلب(که می خواست به توتجاوزکند)داری؟غلام گفت: نه درآن شب تاریک که من درملک اوبودم واوبرمن تسلط داشت شاهدی نداشتم!حضرت فرمود:بعدازاینکه اورامجروح کردی قبل ازمردنش توبه ای ازاونشنیدی؟غلام گفت:نه ! حضرت فرمود:الله اکبر الان حقیقت معلوم می شود سپس دستور دادقبرآن شخص رابشکافند اگرآنشخص درقبربودمعلوم میشوداین شخص دروغگواست واوراقصاص کنیدواگردرقبرنبودمعلوم می شوداین شخص راست می گویدواورارهاکنید.
مردم همه تعجب کردندوگفتندسبحان الله امیرالمومنین تابه حال راجع به زنده ها حکم می نمود وحالاراجع به مردگان قضاوت می کند!!آنگاه برسرقبرآن شخص رفته وقبرراشکافتند واثری ازاونیافتند سپس حضرت دستوردادندآن جوان راآزاد نمودند.مردم جمع شدند وعرض کردن:یاامیرالمومنین! چگونه حکم کردی؟!حضرت فرمود:ازرسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) شنیدم که فرمود:کسیکه عمل قوم لوط(لواط)راانجام دهدوبدون توبه ازدنیا برودخدای متعال اورابه سوی قوم لوط می برد وجنازه اش به آنان ملحق شده وباآنان محشورمی شود
رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم):کسی که خودش رادرمعرض دیگران قرار می دهد،خداوندشهوت زنانگی دراوایجادمی کند.مردی که راضی شودبااو لواط کننداورادرپل جهنم حبس می کنندتاهمه خلائق ازحساب فارغ شوند،سپس امر می شود اورابه جهنم ببرندودرهرطبقه اوراعذاب کنند تا اسفل السافلین برسدوهرگز اوراازآتش جهنم خارج نمی کنند
رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم):کسی که به حرام بازنی وطی کند یابامردی وپسری عمل کندخدای متعال درروزقیامت اورادرحالی که بدبوتراز لاشه مردارخواهدبودمحشورمی کندومردم ازبوی بدآن درعذابند واورااینگونه واردجهنم میکنندوتمام اعمال او باطل می شودوهیچ عملی قبول نمی شودوخدا اورادر تابوتی که بامیخ های آهنین بسته شده قرار می دهدپس اگر رگی ازرگ های اورادرمیان چهارصد امت قراردهند، همه امت ها ازبین می روندوهلاک می شوندودردوزخ بدترین عذاب برای این شخص است
!!وفرمود:بپرهیزیدازبچه های پولداروبچه های پادشاهان وبچه بزرگان که هنوزصورتشان مودرنیاورده کهفتنه آنها ازفتنه دختران زیرچادربدتراست!کسی که بچه پسری را ازروی شهوت ببوسدخداونددرقیامت لجامی ازلجام های آتشین به دهانش می زند
!کسی که باجوانی لواط کند،روز قیامت باحالت جنابت واردمحشرمی شودوآب دنیااوراپاک نمی کندوخدابراوغضب می کندواورالعنت می کندوجهنم رابرای اوآماده می کندوبدراهی خواهدداشت.
چون مردی بامردی جمع شودعرش الهی به لرزه درمی آیددرمحضرامام صادق(علیه السلام)این آیه قرائت شد
:(وامطرناعلیهم حجارة من سجیل مسوّمة عند ربک وماهی من الظالمین ببعید)(ریختیم برسرآنها سنگ هائیکه ازگل سفت شده بود ونشانه داربودنزدپروردگارت،واین عمل ازستمکاران بعیدنیست)
آنگاه حضرت فرمود:کسیکه بمیردواصراربرلواط داشته باشدازدنیانمی رودمگراینکه خدایکی ازآن سنگ هارابه سویش پرتاب کند،ومرگش به وسیله آن سنگ می شود ولی کسی نمی بیندامام صادق(علیه السلام)فرمود:شخصی نزدآمدنزدپدرم وگفت من به اُبنه مبتلاشده ام برایم دعاکنید.حضرت فرمود:خداوندکسی راکه حاجتی وامیدی به اوباشدمبتلی به این درد نمی کند.
سپس پدرم فرمود:خدابه عزت وجلال خودش قسم خورده کسی که لواط می دهد روی حریر وتخت های بهشتی نخواهدنشست
امیرالمومنین(علیه السلام) مردی راکه حالت زنانه به خودگرفته بودازمسجدپیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)بیرون کردوفرمود:ازرسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)شنیدم که فرمود:خدالعنت کندمردانی که شبیه زنان می شوندوزنانی که خودراشبیه مردان درمی آورند
امام صادق(علیه السلام):حرمت لواط بالاترازحرمت زنا است وخداوند هیچ امتی راهلاک نکرد ولی بخاطرلواط یک امت راهلاک نمود!
حدّ لواط چیست؟
به دستورحاکم شرع یکی ازاین موارد:کشتن باشمشیریاسوزاندن یاسنگسار یاخراب کردن دیواربرسرش یاپرتاب کردن ازمکان بلند
یک مساله شرعی؟
!اگرکسی خدای نکرده دچار چنین گناهی شد وباپسری لواط کرد آیا می تواندبا خواهرآن شخص ازدواج کند؟
جواب کسی که دچارعمل حرام لوط بشود باخواهرومادرآن لواط شده حرام ابدی است ونمی تواند ازدواج کند ودرصورتی که چنین کند آن زن زن شرعی اونیست وباید ازاوجداشودواگربداندوبااونزدیکی کندمرتکب گناه زناشده است(نظراتفاقی مراجع تقلید
)__________________________________________________________________________________
سه طایفه اند که خدابه آنان نظرنمی کند
:امام صادق(علیه السلام):روزقیامت خداسه طایفه رانظرنمی کندوبا آنان سخن نمی گویدوگناهشان راپاک نمی کندوعذابی دردناک دارند
1-
کسی که موی سفیدش رامی کند2-
کسی که باخودش نکاح می کندیعنی جلق واستمناء می کند3
کسی که باپشت اوآمیزش می شود ولواط می دهدوحضرت فرمود:علی(علیه السلام) آنقدربه دست شخصی که باآلت خودبازی می کردزد تا دستش سرخ شدوازبیت المال اورازن داد
.حضرت فرمود:هرچیزی که باعث شودآب مرددرآید زنا است
یک مساله شرعی؟
!اگرکسی مبتلا به یکی ازاعمال گناه(استمناء لواط زنا) شده است آیاراه بازگشت وتوبه دارد برای قبولی او به درگاه خداچه بکندآیا خدااورامی بخشد تکلیف نمازوروزه هائی که با آن حالت انجام داده چه می شود
جواب:(قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفرالذنوب جمیعا)(بگوپیغمبر به بندگانی که برنفس خودشان ظلم واسراف کردند ،ازرحمت خدایشان مایوس نشوند خدای متعال تمام گناهان شمارا می بخشد) اگر کسی خدای نکرده دچارگناه بزرگ استمناء یالواط یازنا وامثال آن شد نباید مایوس ازمهربانی وبخشش خدای متعال شود چون خود ناامیدی از رحمت خدای متعال گناه بزرگی است واین ترفندووسوسه شیطان است بعدازآنکه انسان رابه گناه دعوت کرد درگوش اومی گویدتو دیگرآب از سرت گذشت با این آلودگی ها خدا دیگرتوبه ات را نمی پذیرد درصورتی که طبق آیه قرآن (ان الله یحب التوابین-خدابسیارتوبه کننده گان رادوست دارد)وطبق روایات خداتوبه وگریه وبازگشت گنه کاران مخصوصا جوان رادوست دارد.اما این توبه بایدواقعی باشد یعنی هم قلباََ ازکارش پشیمان شده باشدو هم این که بنا یش براین باشد که اگر دوباره زمینه گناه برایش فراهم شد به خاطررضای خدا از آن صرف نظر کند وخودش نیز سراغ آن نرودوبهتراین است که فکرش رابه آن گناه مشغول نسازد تادوباره آلوده نشود ،اما برای نمازهایش باید غسل کند اگربه حالت جنابت خوانده باشد دوباره اعاده می کند
فکرزیاد کند چه بخواهد چه نخواهد به سوی آن کشیده میشود)
- بانامحرم تنها نبودن(شیطان گفت:اگرمردنامحرم بازن نامحرمی درمکانی خلوت کنند نفرسوم آنها من هستم تاآنها رابه هم آلوده کنم)
- پرهیز ازشوخی با نامحرمان ورفت وآمد بی جا با نامحرمان(ارتباطات باجنس مخالف نامحرم به حدضرورتخیلی ازصحبت های متعارف به ضررهردوطرف )
- به هرچیزی که احساس می کندعامل تلذذ وشهوت اوست دوری کنداعم ازفیلم وعکس های مستهجن صحبتهای هوس انگیز وموسیقی های مطرب
- بیکارنبودن (اگرجوان وقتش رابه کارمفیدپرنکند شیطان وقتش راپرمیکند)
- حمام کردن با آب سرد
- روزه گرفتن
- کم استفاده کردن ازغذاهای مقوی
- ورزش کردن
- کنترل چشم وخودداری ازهرنگاه شهوانی وبالذت ( امتحان کن خیال وفکرت راحت میشه اولش سخته)
- نگاه طولانی نکن که چیزی جزحسرت بدنبالش نیست(اگربه اولین نگاهی که سهوا به نامحرم افتادچشم فروبستی زیباترازآن حورالعینی دربهشت درانتظارتوست)
- به مسایل شهوتی فکر نکردن (که راجع به هرچیزی که انسان
- ازدواج دائم برای کسی که توانائی مالی واداره زندگی رادارد
- ازدواج موقت برای کسی که شرائط زندگی مشترکی رانداردازنظرمالی جسمی روحی
برگفته ازبعضی روایات ومسایل بهداشتی وروانشناسی
پیشنهادو توصیه برای جوانان:
اگرشمادرسن ازدواج هستید وازترس مسائل مالی ازدواجتان رابه تاخیرمی اندازید باید به شما این نکته را یاد آوری کنم که روزیتان دست خودتان نیست که غصه آن را وفراهم کردن آن رامی خورید همین طور روزی همسرتان آن خدائی که به شما گفته ازدواج کن همان خوب بلد است روزیتان رابدهد مگرتا الان که بزرگ شدید از رزق وروزی خودتان استفاده کردید؟!! همه از اوست.اما مطلب دیگه اینکه به هر بهانه ائی که فعلا ازدواجتان را به تاخیرمی اندازید ازراه غیر شرعی آن را ارضا نکنید خدای مهربان راه های زیادی گذاشته که به بعضی اشاره کردیم بهترین آن هم که دچارتعادل روح می شودومستحب موکداست ازدواج موقت است البته نکته قابل توجه که بعضی هااین مطلب راسوء استفاده از دخترجوان حساب کرده درصورتی که بایدبداند همه این مطلب فقط دفع غریزه شهوانی نیست دختر باکره به اجازه پدر بایدباشدوالبته نباید بکارتش ازبین برود که حفظ بکارتش حفظ آبروی اوست وبعضی ازعلماء اجازه ندادندبرازاله بکارت
واما در روایت است اگرعمر حلال خدارا ازپیش خود(یعنی ازدواج موقت)راحرام نمی کردکسی زنا نمی کردالا بدعاقبت وشقی وصیغه کننده وصیغه شونده اگر برای رضای خدا وبیزاری از مخالفین ومنکرین متعه کنند طبق روایت امام باقر(علیه السلام)هرکلمه که با اوسخن گوید برایش حسنه می نویسنند ودست به او دراز نمی کند مگر اینکه حسنه ائی برایش ثبت شود وچون نزدیک اوبرود خدا گناهانش رامی بخشد وچون غسل کندبه عددهرموئی که آب ازآن عبورمی کندخداگناه اورا می بخشد راوی سئوال کرد:به عددهرموئی؟!! حضرت فرمود: آری هرموئی.
امام صادق(علیه السلام):مردی نیست که صیغه کندوغسل کند مگراینکه خدای متعال باهرقطره آبی که می چکدهفتادملک می آفریند که برای اوطلب مغفرت کندتاروزقیامت،ولعن کنند اجتناب کننده متعه راتا روزقیامت
ابوبصیرمی گوید خدمت امام صادق(علیه السلام)رسیدم حضرت فرمود: ای ابامحمد ازوقتی که ازخانواده ات دورشدی آیاصیغه کرده ائی؟گفتم:نه،حضرت فرمود:چرا؟گفتم همراهم آنقدرپول نبود کهبه این کار برسم .حضرت یک دینار به من داد ومراقسم دادکه به خانه نمی روی تا اینکه این کار راآنجام دهی
امام باقر(علیه السلام) فرمود:چون پیغمبر(صلی الله علیه وله وسلم)به معراج رفت، وجبرئیا همراه اوقرارگرفت گفت: یامحمد(صلی للله علیه وآله وسلم) خدای متعال می گویدمن گناه متعه کنندگان ازامت تورا اززنان می بخشم
وفرمودامام باقر(علیه السلام):خوشی مومن درسه چیزاست: متعه زنان،گفت وشنودبادوستان،نمازشب.
امام صادق(علیه السلام)خدای متعال مسکرات را برشیعه حرامودرعوض متعه راحلال کرد،وفرمود:من دوست دارم برای مردان که ازدنیانروند تا اینکه حداقل یکبارصیغه کنند واینکه نمازجمعه رابه جماعت اقامه کنند.
محمدبن مسلم میگو ید:حضرت به من فرمود:متعه کردی گفتم: نه ،فرمودمواظب باش ازدنیا نروی تااینکه سنت پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم)رازنده کنی.
برای آشنائی بیشتر با احکام ازدواج دائم وموقت به دفترمرجع تقلید خودتان یا سایت اینترنتی آنهارجوع کنید
با خدا معامله کنیم
پاداش پاکدامن وترک گناه(حکایتی جالب)
نقل می کنند بزّازجوانی بود ،دراوج زیبائی وجمال روزگاری زنی برای خرید پارچه به مغازه اوراه پیدا کردوچون چشمش به آن جوان افتاد ناخداگاه دل به حسن جمال او داد وهرروز خریدرابهانه می کرد وبه بهانه خرید به تماشای اومی رفت سرانجام برای رسیدن به خواسته شهوانیش حیله ائی به سراو زد وروزی پارچه های زیادی خریداری کرد وگفت:من توان بردنش رابه منزل ندارم وازآن جوان برای آوردن پارچه به منزلش کمک خواست. جوان ساده دل ازهمه جا بی خبر مغازه را رهانمودوبرای کمک به زن پارچه را تامنزل آن زن برد .چون به داخل منزل رسید آن زن درب منزل را قفل نمود وازآن جوان کام دل خواست وتهدیدکرداگر بخواهی فرارکنی فریاد برمی آورم وبرتو تهمت می بندم.
جوان چون درمانده شد همانجا به خدا پناه بردوفکری برسرش زد،به زن گفت خیلی خوب تا توخودت را مرتب می کنی وبه خودت می رسی، من برای قضای حاجت به مستراح می روم.آن زن قبول کرد.جوان چون واردمستراح می شدباخدایش گفت خدایا این زیبائی رابه من امانت دادی ومن تابه حال اورا آلوده به معصیت نکردم وحال برای رضای تواوراموقتا با آلودگی دنیا آلوده می کنم تابرای همیشه درقیامت آلوده نباشد سپس خودرا بانجاسات آلوده کرد
چون زن خودش را برای فکرپلیدش آماده می کرد ناگهان باآن جوان در حالی که آلوده به نجاسات شده بود روبروشد ازغضب فریادی برآورد وبلا فاصله درراباز کرد وجوان پابه فرارگذاشت واز خانه آن زن بلکه از آتش آن گناه پا به فرارگذاشت.
بعدازآن جریان خدا به آن جوان به خاطرآن همت مردانه وآن عصمتی که آن راآلوده به هوسرانی نکرد علم تعبیر خواب رابه اوعنایت کردو پاداش آن یک لحظه آلودگی به نجاسات آن شد که ابن سیرین ازهر کوچه و خانه ائی که گذر میکرد بوی عطر خدادادیش آ ن محوطه را پر می کرد
حکایت شیخ رجبعلی خیاط که درعنفوان جوانی محل گناه راترک کرد
مرحوم شیخ رجبعلی خیاط که از اولیای خدا واهل باطن بود می گوید دراوائل جوانی دختری از فامیل به من دل بست وتقاضای عمل نامشروعی ازبنده داشت من هم
به خاطر خدا ترک کردم واز آن محل گناه گریختم ناگهان پرده های حجاب کنار رفت ومی دیدم آن چه که دیگران نمی دیدند
چه می بینم برایت دربهشت!!!
روزی ازمکانی عبور می کردم که ناگهان چشمم به زن خوش قدوقامتی خورد در دلم به هوس افتادم به نظری کنم اما پاروی نفسم گذاشتم وچشمم رابستم واستغفرالله گفتم روانه منزل شیخ رجبعلی خیاط شدم چشم شیخ که به من افتاد لبخندی زد وگفت فلانی چه می بینم برایت دربهشت الان مثل همان زنی که در آن کوچه بود وتوبه آن نگاه نکردی مثل همان حورالعینی در بهشت به انتظارتونشسته است!!
اقتباس از کتاب های کیمیای محبت -تحلیل علمی وفلسفی وآثارسوء روابط نامشروع و(ازدواج موقت) سیدعلی موسوی
سکس سکسی لختی برهنه دوست دختر دختربازی پارتی مبتذل مستهجن عکس های بازیگران آهنگ های غیر مجاز
ازامیرالمومنین علی (علیه السلام)نقل شده است که فرمود:من وفاطمه(صلوات الله علیها) بررسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)واردشدیم ودیدیم که به
شدت گریه می کند!عرضه داشتم :پدرومادرم فدایت! چراگریه می کنید؟!رسول خدا فرمود:ای علی! درآن شبی که مرابه معراج به آسمان بردند زنهائی
ازامت خودرادرعذاب سختی مشاهده نمودم وازحا لت آنان ملول وناراحت شدم و اینک ازشدت عذاب سخت ودردناکی که برسر آنهاقراراست بیاید گریان
هستم!!
زنی را دیدم که در دوزخ اورا به موها یش آویخته بودند ومخ ومغز سراو به جوش وغلیان آمده بود وآن زنی است که موی خود را ازمردان نمی پوشاند!
زنی را دیدم که اورا به زبانش آویخته بودند وحمیم(آب داغی تلخ چرکین بدبوومتعفن)رادرحلق اومی ریختندوآن زنی است که شوهرخودش رامی آزرد!
زنی را دیدم که به سینه خود آویزان بود. وآن زنی بودکه ازرفتن به فراش وبستر شوهر خود خودداری می کرد!
زنی را دیدم که خودش گوشت خود رامی خورد وآتش اززیرش افروخته شده بود. وآن زنی است که بدن خود رابرای مردم زینت می کرد!
زنی را دیدم که دوپایش را به دودستش بسته بودندومارها وعقربها براومسلط بودند وآن زنی است که آب وضویش ولباسش کثیف بوده وغسل جنابت وحیض نمی کرده ونسبت به پاکی ونظافت ونمازش سستی می کرده
زنی را دیدم که کوروکرولال درمخزنی از آتش بودومغزسرش ازدوسوراخ بینی اش خارج می شد وبدنش ازمرض پیسی ومرض خوره تکه تکه شده بود.وآن زنی است که از زنا بچه می زاید وبه شوهرش نسبت می داده
زنی را دیدم که اورادر تنوری از آتش به دوپایش آویخته بودند.وآن زنی بودکه بدون اجازه از شوهرش ازخانه بیرون می رود.
زنی را دیدم که پوست بدن خودرا از جلو وعقب باقیچی هائی ازآتش می برید. وآن زنی بودکه خودرا به مردان عرضه می کرد!
زنی را دیدم که صورتش ودستش درآتش می سوخت وخود امعاء وروده های خودرامی خورد. وآن زنی است که دلال وواسطه عمل نامشروع بین زنی ومردی می شد!
زنی را دیدم سرش سرخوک بدنش بدن خرودرهزارهزارگونه عذاب فرو رفته بود.وآن زنی بودکه سخن چینی می کرد ودرغگوودروغ پردازبود!
زنی را دیدم به شکل سگ که آتش ازپشتش داخل وازدهانش خارج می گشت وملائکه عذاب برسروبدن اوباگرزهای آتشین می زدند.آن زن آوازه خوانی است که درمجالس آوازمی خواندونیزاهل حسادت بود!
وسپس رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)فرمودند:ویل لامرأة أغضبت زوجها وطوبی لامرأة رضی عنهازوجها((وای برزنی که همسرخودراخشمگین کندوخوشابحال زنی که همسرش ازوی راضی باشد)) _ عیون اخبارالرضاطبع سنگی213و214.باتلخیص ومستدرک الوسائل:565/1
حضرت علی(علیه السلام) : درآخرالزمان ونزدیک قیامت که بدترین زمان هاست زنانی بیرون می آیندکه خودرا می آرایند وبی پرده وحجابند وعاری ازدینند ودرآشوبها وارد می گردند.میل ورغبت اینان به شهوات وتمایلات نفسانی است.باشتاب به طرف لذات می روندوحرام هارا حلال می شمارند آنها همیشه درآتش جهنمند طرائف74/50/1
برای خشنودی آقا امام زمان(علیه السلام)گناه نکنیم
اللهم صلّ علی محمد وآل محمد وعجّل فرجهم
سلام