سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قربانگاه خردها را بیشتر آنجا توان یافت که برق طمعها بر آن تافت . [نهج البلاغه]
جهت اطلاع بیشتر
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» اخلاقیات خلیفه غاصب

    اخلاقیات خلیفه غاصب

کتاب: تاریخ خلفاء، ص 61

نویسنده: رسول جعفریان

عمر از طایفه بنی عدی بود. طایفه مزبور یکی از تیره‏های کم جمعیت وضعیف قریش بوده است. مادرش حنتمه دختر هاشم بن مغیره از تیره بنی مخزوم بود. این تیره نیز از طایفه قریش و در جاهلیت از همپیمانان بنی امیه به شمار می‏رفت. (1) عمر بر خلاف ابو بکر، از کسانی بود که سالها پس از بعثت رسول خدا (ص) به آن حضرت ایمان آورد. بسیاری از مصادر، اسلام او را در سال ششم بعثت می‏دانند. این در حالی است که مسعودی، اسلام او را چهار سال قبل از هجرت، یعنی سال نهم بعثت می‏داند. (2) عمر در دوران مدینه، در حوادث و جنگها حضور داشت گر چه تاریخ خاطره ویژه‏ای از وی به یادگار ندارد. زمانی که دختر او حفصه به عقد رسول خدا (ص) در آمد، رفت و شد وی با رسول خدا (ص) بیشتر شد. در این زمینه، وی با ابو بکر موقعیت مشابهی داشت. گذشت که عمر و ابو بکر از کسانی بودند که رسول خدا (ص) میان آنان پیوند برادری بست. (3) آنها در تمام دوران حیات رسول خدا (ص) قرین یکدیگر بودند. آن دو که در جریان تحولات سقیفه همه جا مواضع یکسانی داشته و درست‏به دلیل اصرار عمر در پایدار ساختن خلافت ابو بکر بود که امام علی (ع) او را متهم کرد که به خاطر آینده خود تلاش می‏کند. (4) این امر برای دیگران نیز قابل درک بود.

زمانی که ابو بکر عهد خلافت عمر را به دست او سپرد تا بر مردم بخواند، شخصی در راه از او پرسید: در این نامه چیست؟عمر گفت: نمی‏دانم، اما من اولین کسی هستم که از آن اطاعت می‏کنم!آن شخص گفت: اما من می‏دانم که در آن چیست، امرته عام اول و امرک العام، سال نخست، تو او را به خلافت گماردی و اکنون او تو را به خلافت

می‏گمارد. (5) این حکایت نشان آن است که مردم از پیوند سیاسی این دو نفر آگاه بوده‏اند. به نظر می‏رسد موفقیت این دو نسبت‏به یکدیگر و جایگاه برتر عمر در طول خلافت دو سال و سه ماه ابو بکر، برای همه این امر را قابل قبول ساخته بود که این دو نفر، در واقع، یک نفر هستند، بدین معنی که بطور طبیعی، خلافت عمر ادامه خلافت ابو بکر بوده و حکومت آنها یک «خلافت‏» واحد به شمار می‏آید. قیس بن ابی حازم می‏گوید: عمر را در مسجد دیدم که چوب نخلی در دست داشت و مردم را می‏نشاند، در همان حال غلام ابو بکر که نامش شدید بود آمد و نوشته‏ای از ابو بکر را بر مردم خواند، پس از آن بود که عمر را بر منبر دیدم. (6) این سخن درستی است که، اگر عمر نبود ابو بکر به خلافت نمی‏رسید. (7) زمانی که ابو بکر قصد آن داشت تا خالد بن سعید را به فرماندهی سپاهی بگمارد، عمر موفق شد او را از تصمیمش منصرف کند، زیرا خالد تنها سه ماه پس از سقیفه با ابو بکر بیعت کرد. (8) ابو بکر می‏گفت که بیش از همه عمر را دوست دارد. (9) عمر خطاب به ابن عباس گفت: در واقع، اگر عقیده ابو بکر به من نبود، شاید برای شما نیز سهمی می‏گذاشت، در آن صورت نیز قوم شما (قریش) ، چشم دیدن شما را نداشت. (10)

همین باور ابو بکر بود که او را وا داشت تا ضمن «عهدی‏» عمر را به جانشینی خود «منصوب‏» کند. او در ضمن صحبت‏خود گفت: چون از به وجود آمدن فتنه می‏ترسیده، عمر را به جانشینی خود گماشته است. (11) پیش از آنکه ابو بکر وی را بر این کار بگمارد، درباره این کار خود، از عبد الرحمن بن عوف مشورت خواست، او با تمجید از وی، عمر را فردی عصبانی خواند. ابو بکر گفت: او در مقایسه با رقیق القلب بودن من چنین می‏نماید، اگر سرکار بیاید آرام خواهد بود. طرف دوم مشورت ابو بکر، عثمان بود، عثمان درباره عمر گفت: باطن او بهتر از ظاهر اوست. (12) این تمامی مشورت ابو بکر برای نصب عمر است که تواریخ از آن یاد کرده‏اند، آن هم تنها با عثمان و عبد الرحمن بن عوف چهره‏های اشرافی قریش.

عثمان که در تمام دوره بیماری ابو بکر ملازم او بود، از طرف وی مکلف به نوشتن عهدنامه جانشینی عمر شد. با نوشتن آغاز عهد، ابو بکر به حالت اغماء رفت و عثمان که تکلیف خود را می‏دانست تا به آخر عهد را نوشته و نام عمر را در آن درج کرد. ابو بکر پس از به هوش آمدن از وی خواست تا آنچه را نوشته بخواند و او چنین کرد و ابو بکر نوشته او را تایید نمود. (13) بدنبال این امر طلحه بر ابو بکر وارد شده و گفت: تو شاهد بودی که عمر در کنار تو و با بودن تو چگونه برخورد می‏کند، در آن صورت وقتی بدون تو باشد معلوم نیست چه خواهد کرد. ابو بکر از اعتراض وی بر آشفت. (14) در نقلی دیگر آمده که مردم ابو بکر را به دلیل آن که شخصی بد خلق را بر آنان مسلط کرده به وی اعتراض کردند. (15) به روایت ابن عبد البر، ابو بکر از معیقب الروسی پرسید نظر مردم درباره تعیین عمر توسط او چیست؟او گفت: برخی راضی و کسانی ناراضی‏اند. ابو بکر گفت: آیا راضی‏ها بیشترند یا افراد ناراضی؟او گفت: ناراضی‏ها بیشترند. ابو بکر پاسخ داد: چهره حق ابتدا کریه است اما عاقبت‏با آن است. (16) عمر خود در اولین خطبه‏اش گفت: آگاه است که مردم از روی کار آمدن او کراهت دارند. (17) به روایت ابن قتیبه، مسلمانان شام با شنیدن خبر مرگ ابو بکر، از روی کار آمدن احتمالی عمر اظهار نگرانی کرده و گفتند: اگر عمر بر سر کار آید «صاحب‏» ما نیست و ما او را از خلافت‏خلع خواهیم کرد. (18) به نظر می‏رسد، ابو بکر هیچ گونه مشورت جدی در انتخاب عمر نکرده است. (19) ابو بکر خود بر این باور بود که بسیاری از مهاجران در اندیشه خلافت هستند. او خطاب به عبد الرحمن بن عوف می‏گفت: از همان آغاز خلافتش بسیاری از مهاجرین طمع خلافت داشته‏اند. (20) وی دم مرگ، عمر را از مهاجرین و طمع آنان برای خلافت پرهیز داد. (21)

با تعیین عمر توسط ابو بکر، اصل «استخلاف‏» به صورت یک اصل مشروع در فقه سیاسی سنی در آمده، در حالی که به تصریح منابع سنی، چنین اقدامی، هیچ گونه پیشینه‏ای در سیره رسول خدا (ص) نداشته است. حکومت استخلافی در یکی از دو رکن حکومت موروثی با آن مشترک است. در حکومت موروثی، رکن اول استخلاف و رکن دوم جهات ارثی و خانوادگی است. رکن اول آن در سیره خلیفه نخست صورت شرعی بخود گرفت و همانگونه که محمد رشید رضا یادآور شده این امر زمینه را برای موروثی شدن خلافت در دوره امویان فراهم کرد. (22)

پس از نوشتن عهد خلافت عمر توسط ابو بکر، عملا عمر به خلافت منصوب شده بود. در این صورت، بیعت مردم، نمی‏توانست عامل خلیفه شدن عمر باشد. نهایت، اعلام موافقت مردم بود که نبایست آنرا بدین معنا بدانیم که اگر موافقت نمی‏کردند او خلیفه نمی‏شد، بلکه همانگونه که گذشت، این، نوعی رضایت و اظهار وفاداری در فرمانبرداری از خلیفه بود. شگفت آنکه عمر خود بر این باور بود که انتخاب ابو بکر «فلتة‏» و ناگهانی بوده و معتقد بود که حکومت‏باید با مشورت مؤمنین باشد، اما اکنون تنها با یک عهدنامه بر سر کار آمد و در حالی که از انتخاب ابو بکر ناخواسته، انتقاد می‏کرد، درباره نحوه روی کار آمدن خود سخنی نگفت.

 اخلاقیات خلیفه

شخصیت روحی خلیفه که در کار فکری و سیاسی و اجرایی او نیز تاثیر شدیدی داشت، و از نظر فکری افراطی بود. (24) او مدیریت را عبارت از نوعی سختیگیری می‏دید و می‏کوشید تا با این سختگیری، اعراب بدوی را تحت کنترل در آورد. تبلور این امر، در افکار و رفتار او، در همان حیات رسول خدا (ص) آشکار بود. بیاد داریم که او در بدر اصرار داشت تا رسول خدا (ص) تمامی اسرای بدر را به قتل برساند. شدت و حدت او، در برخورد با سهیل بن عمرو، در جریان صلح حدیبیه، در منابع تاریخی گزارش شده است. او حتی نسبت‏به صلح حدیبیه موضع تندی داشت (ما در این باره، در جلد نخست (سیره رسول خدا (ص) توضیحاتی آورده‏ایم عمر در همان روز نخست‏خلافت گفت: خدایا من تندخو هستم، مرا نرم گردان! (25) او دریافت که بدون شلاق نمی‏تواند با این مردم بسر برد، لذا گفته‏اند: او نخستین کسی بود که شلاق «دره‏» در دست گرفت. (26) درباره چوبدستی او گفته شده است که، ترسناکتر از شمشیر حجاج بوده است. (27) گذشت که طلحه به دلیل خلق تند عمر به ابو بکر اعتراض کرد که چرا وی را بر آنان می‏گمارد. (28)

به نقل ابن شبه نیز شخصی به عمر گفت: مردم از تو خشمگین‏اند، مردم از تو خشمگین‏اند، مردم از تو متنفرند، عمر پرسید برای چه؟آن مرد گفت: از زبان و عصای تو! (29) یک بار غلام زبیر بعد از نماز عصر به نماز ایستاد، در همان آن متوجه شد که عمر با دره خود به طرف او می‏آید. بلا فاصله از آنجا فرار کرد. عمر در پی او رفت تا او را یافت. غلام گفت: دیگر چنین نخواهم کرد! (30)

زمانی که عمر همسر یزید بن ابی سفیان را بعد از درگذشت‏شویش خواستگاری کرد، او نپذیرفت، دلیل او این بود که عمر وقت ورود و خروجش از خانه عبوس و گرفته است. (31) حتی عایشه نیز که مناسبات نزدیکی با خلیفه داشت، به دلیل همین اخلاق خلیفه، حاضر نشد خواهر خود را به عقد او در آورد. (32) به گزارش عبد الرزاق صنعانی، ابراهیم نخعی می‏گوید: عمر در صفوف زنان می‏گشت، ناگهان بوی عطری از آنان به مشامش رسید، در آن حال گفت: اگر می‏دانستم این بو از کیست‏با او چه و چه می‏کردم، زنان باید برای شوهرانشان خود را معطر کنند. ابراهیم می‏افزاید: زنی که در آنجا خود را معطر کرده بود از ترس بول کرد. (33) چنان که زنی دیگر با دیدن او سقط کرد. (34) معمولا کسی که قصد سؤالی از عمر داشت، جرات این کار را نمی‏یافت، بلکه از طریق عثمان یا شخص دیگری سؤال خود را مطرح می‏کرد. (35)

این اخلاق سبب شده بود تا او در انتخاب فرمانداران خود نیز معیار خشونت را معیاری اساسی تلقی کند. (36) در برخورد با افراد خاطی از هر طایفه‏ای بودند گذشت نمی‏داشت و اسلام را تنها از زاویه سختگیری می‏شناخت، همین رفتار او سبب شد تا جبلة بن ایهم از شاهان شام که مرتکب خطایی شده بود از مکه به شام بگریزد و از اسلام روی برتابد. (37) فرمانداران و فرزندان خلیفه نیز از این سختگیری در امان نماندند. زمانی که یکی از فرزندان او لباس زیبایی پوشیده بود، از خلیفه کتک مفصلی خورد تا اندازه‏ای که فرزند او به گریه افتاد. وقتی حفصه به او اعتراض کرد عمر گفت: او خود را گرفته بود، من او را زدم تا تحقیرش کرده باشم. (38) او فرزند دیگرش را که مشروب خواری کرده بود، آن اندازه زد که وی در گذشت. (39) گویا عمرو بن عاص او را به همین دلیل در مصر حد زده بود، اما وقتی به مدینه آمد پدرش نیز او را زد و همین سبب مرگ او شد. زمانی که فرزند خلیفه در بستر مرگ افتاده بود به پدرش گفت: تو مرا کشتی!عمر گفت: اگر خدا را ملاقات کردی به او بگو، که ما حد را جاری می‏کنیم! (40) شدت این برخوردها اعتراض مردم را برانگیخت، آنان از عبد الرحمان بن عوف خواستند تا در این باره با عمر سخن گفته و به او بگوید که دختران در خانه نیز از او هراس دارند. عمر در برابر این اعتراض گفت: مردم جز با این روش اصلاح پذیر نیستند، در غیر این صورت لباس مرا نیز از تنم بیرون خواهند آورد. (41) او خودش تایید می‏کرد که مردم از تندی او ترسیده و وحشت کرده‏اند. (42) در اصل همین برخوردها می‏توانسته مانعی بر سر راه اعتراضات مردم به عملکرد او باشد. (43) پیش از آن، زمانی که رسول خدا (ص) فرمود تا مردها همسرانشان را نزنند، عمر از آن حضرت خواست تا اجازه دهد تا مردان همسران خود را بزنند اما آن حضرت نپذیرفت. (44)

اشاره کردیم که برداشت دینی او نیز متاثر از این روحیه بوده و از او شخصیتی افراطی ساخته بود. اصرار در زدن فرزندش برای خوردن شراب تا سرحد مرگ همین امر را نشان می‏دهد. او درباره زنان نیز سختگیر بود و اجازه حضور در نماز صبح و عشا را به آنان نمی‏داد. قطع سهم مؤلفة قلوبهم نیز از همین منش او سرچشمه می‏گرفت. حتی در میان احکام اسلام نیز علی رغم آن که شجاعت نظامی محسوسی نداشت‏به جهاد بیش از همه چیز اهمیت می‏داد. (45) به همین دلیل بود که جمله حی علی خیر العمل از اذان حذف شد به این بهانه که مردم ممکن است‏با بودن آن به جهاد نروند. البته فضیلتی دیگر برای نماز انتخاب شد که در اذان صبح گفته می‏شد و می‏شود و آن این که نماز بهتر از خواب است!این در حالی است که امام سجاد و عبد الله بن عمر حی علی خیر العمل را جزو اذان می‏دانستند (46) کما این که ابو حنیفه معتقد بود که جمله الصلاة خیر من النوم باید بعد از پایان اذان گفته شود چون جزو اذان نیست. (47)

به هر روی عمر در برخورد با مردم، تند برخورد می‏کرد، این علی رغم آن بود که می‏کوشید تا در دایره خلافت و نه سلطنت عمل کند. مناسب است قسمتی از سخنرانی عتبة بن غزوان را که تنها شش ماه در عهد عمر حاکم بصره و در واقع فرمانده نیروهای بصری بود نقل کنیم. او با اشاره به مشکلات اقتصادی زمان رسول خدا (ص) و فقر صحابه در قیاس با وضعیت زمان عمر که هر کدام از صحابه، امیری از امرای شهرها شده‏اند گفت: هیچ نبوتی نیست جز آنکه «ملک‏» آن را نسخ می‏کند. من از آن زمان به خدا پناه می‏برم که نبوت در آن، به «ملک‏» تبدیل شود و به خدا پناه می‏برم که برای خود فردی بزرگ و در درون مردم، حقیر به نظر آیم، شما بزودی امیران پس از ما را تجربه خواهید کرد و آنها را خواهید شناخت و نسبت‏به آنان موضع انکار خواهید داشت. (48) در واقع این تصور عمومی بوده و بسیاری، از تبدیل شدن «خلافت‏» به «ملوکیت‏» داشتند. عمر خود می‏گفت: نمی‏داند خلیفه است‏یا ملک. کعب الاحبار به او اطمینان می‏داد که خلیفه است و او، نام وی را در کتابهای آسمانی گذشته یافته است! (49) گویا ابو بکر نیز تصور ملک از خود داشته است. (50) با وجود این روش برخورد، بودند کسانی که جرات انتقاد از او را داشتند.

وقتی بلال اذان می‏گفت و عمر به او اعتراض کرد که وقت نشده، بلال به او پاسخ داد: زمانی که تو از الاغ قوم خودت گمراه‏تر بودی من وقت را می‏شناختم. (51) عمر خود می‏گفت: اگر کسی در من کجی دید آن را راست کند. یک نفر اعرابی گفت: اگر در تو کجی پدیدار شود با شمشیر راستش می‏کنیم، عمر شکر کرد که در امت کسی هست که با شمشیر او را راست می‏کند. (52) با وجود این، عایشه فرزند عثمان بر این اعتقاد بود که تندی عمر دیگران را از انتقاد از او باز داشته است (53) در برابر پدرش بود که گفته می‏شد، سستی‏اش در برابر دشمنانش، سبب بالاگرفتن انتقادات از او شده بود. ) عمر خود معتقد بود که راه اصلاح امت محمد (ص) آن است که با قدرت اما بدون زور، نرم اما بدون سستی، بخشش اما بدون اسراف و امساک اما بدون بخل، عمل شود. (54) باید پذیرفت که برخورد با جامعه بدوی کار آسانی نبوده است.

خلق سختگیرانه عمر، از نظر اقتصادی نیز نمود خاص خود را داشت. او زندگی ساده را برای خود و کارگزاران و خانواده خود می‏پسندید، در این باره الگوی زندگی رسول خدا (ص) هنوز در میان مردم جاری بود گر چه به مرور کسانی از حاکمان، راه و رسم دیگری را پیشه کرده بودند. عمر علاوه بر آن که به هر روی تحت تاثیر آن الگو قرار داشت‏شخصا نیز برداشت زهدگرایانه افراطی از دین داشت. نشانه آن برداشت وی از آیه «اذهبتم طیباتکم فی الحیاة الدنیا» است که آن را درباره مسلمانان روا می‏شمرد. البته در این باره مورد اعتراض قرار گرفت و زمانی که معلوم شد آیه مزبور درباره کفار است آن را قبول کرد. (55) زندگی زهد گونه او به این معنا نبود که او در دوره خلافت ثروتی نداشت‏بلکه در مصادر آمده است که عمر از ثروتمندان قریش بود. (56) کسی از نافع پرسید: آیا عمر بدهکار بود؟نافع گفت: چگونه عمر بدهی داشت در حالی که تنها یکی از ورثه او میراثش را به یک صد هزار (درهم یا دینار؟) فروخت. (57) او مهریه زنش را نیز چهل هزار درهم قرار داد. (58) زمانی نیز دهها هزار درهم از اصل مالش به دامادش بخشید. (59) زاهدتر از عمر سلمان بود که عمر را از تجمل‏گرایی نهی می‏کرد. (60)

خلیفه بیش از ده سال خلافت کرده و در سال 23 هجری کشته شد.

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد ( چهارشنبه 87/8/8 :: ساعت 1:19 صبح )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

سنی جواب بده
مدارک تصویری توهین عمر وهمراهانش به پیامبر اکرم صلی الله علیه وا
برقنفذو...لعنت
ترور رسول خدا توسط صحابه!!!!
فروش سی دی سخنرانی وردشبهات اهل سنت ووهابیت و7سی دی ازمستبصرین
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 14
>> بازدید دیروز: 10
>> مجموع بازدیدها: 61062
» درباره من

جهت اطلاع بیشتر
احمد
این وبلاگ در راستای خدمت به اهداف عالیه مذهب والای تشیع و بیان مطالب موردنیاز(اجتماعی سیاسی علمی فرهنگی اخلاقی ورزشی واقتصادی) برای اطلاع رسانی به عموم مردم می باشد

» فهرست موضوعی یادداشت ها
ازدواج موقت صیغه . ترور رسول خدا توسط صحابه . تصویر . سنی عمری . عمر . فروش سی دی پاسخ به شبهات اهل سنت ووهابیت وسخنرانی مستبصرین شیعه .
» آرشیو مطالب
سلام
جوون ها بخونند
درباره خلیفه دوم

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
بوی سیب BOUYE SIB
چه زود دیر میشه

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان



» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب